طبیعی بودن بیگانه هراسی در مقابل نژادپرستی
در حالی که بیگانه هراسی ممکن است طبیعی باشد، نژادپرستی طبیعی نیست. نژادپرستی سیستم طبقه بندی اخیراً اختراع شده است که باعث بیگانه هراسی می شود. بیگانه هراسی تمایل طبیعی انسان به ترس از افرادی است که به عنوان دیگری طبقه بندی می شوند. مبنایی که این طبقه بندی بر آن استوار است، مانند “نژاد”، از نظر فرهنگی ساخته شده است و در طول زمان و مکان تغییر می کند. انسانها را میتوان به هر دستهای که قابل تصور باشد تقسیم کرد، که به ناچار منجر به بیگانههراسی میشود. در این مقاله از وب سایت مشاوره ما به بررسی طبیعی بودن بیگانه هراسی در مقابل نژادپرستی می پردازیم. مرکز مشاوره مشاوره اولین و بزرگ ترین مرکز مشاوره مشاوره در ایران می باشد. این مرکز ارائه دهنده خدمات حضوری و مشاوره تلفنی روان شناسی می باشد.
طبیعی بودن بیگانه هراسی در مقابل نژادپرستی
در گفتمان عمومی، اما اغلب در ادبیات روانشناختی، نژادپرستی به طور منظم به عنوان یک گرایش طبیعی که ریشه در طبیعت انسان دارد، به تصویر کشیده می شود. ما اغلب می شنویم که چگونه نژادپرستی نتیجه طبیعی گرایش ما به ترس از غریبه ها یا دیگران است. با این حال، این فرض نادرست است زیرا بیگانه هراسی را با اعمال نژادپرستی ترکیب می کند. بیگانه هراسی تمایل انسان به ترس از غریبه ها است و به نظر می رسد ریشه در طبیعت انسان دارد. با این حال، این سوال مطرح می شود که چگونه افراد را به عنوان غریبه طبقه بندی کنیم؟ این چیزی است که در طول زمان تغییر می کند. بنابراین، طبقهبندی افراد بهعنوان غریبه از نظر فرهنگی ساخته میشود و نژادپرستی یکی از اشکال متعدد آن است.
برای درک بهتر تمایز بین بیگانه هراسی به عنوان یک بیان رفتاری طبیعی در مقابل نژادپرستی به عنوان یک بیان رفتاری ساخته شده اجتماعی، باید به زمانی برگردیم که اکثریت نوع بشر زندگی خود را به عنوان شکارچی-گردآورنده زندگی می کردند. در آن روزها، صرف عضویت در یک قبیله دیگر به این معنی بود که شما یک غریبه به نظر می رسیدید. در حالی که افراد قبیله دیگری از نظر فنوتیپی یکسان به نظر می رسیدند، برای مثال، بر اساس رنگ پوست، رنگ مو، و ویژگی های صورت، لباس یا زبان آنها متفاوت بود. بنابراین بر اساس این ویژگیهای متمایز، مردم به عنوان غریبه قضاوت میشدند که باعث بیگانههراسی میشد.
بیگانه هراسی و نژادپرستی
طبیعی بودن بیگانه هراسی در مقابل نژادپرستی از نظر تاریخی جذاب است. سال های بعد پس از تاریخی عمیق، ما مذاهب جهانی مانند بودیسم، مسیحیت و اسلام را توسعه دادیم و مردم دیگران را به عنوان غریبه بر اساس باورهای مذهبی قضاوت کردند. در حالی که اخیراً، تقریباً 500 سال پیش، نژادپرستی توسط استعمارگران اروپایی اختراع شد که شروع به طبقه بندی افراد با رنگ پوست متفاوت به عنوان متفاوت از یکدیگر کردند. در نتیجه، از آنجایی که استعمار اروپایی تأثیر فوقالعادهای بر اکثر نقاط جهان داشت، این سیستم طبقهبندی غیرعلمی مبتنی بر ایده «نژاد» جهانی شد و منجر به بیگانههراسی شد که از طریق نژادپرستی بیان میشود که امروزه در سرتاسر جهان شاهد آن هستیم.
برای درک اینکه چرا ما به طور طبیعی بیگانه هراس هستیم، به قلمرو حیوانات نگاه کنید. برای مثال، شامپانزهها، نزدیکترین خویشاوندان ما، هنگامی که با شامپانزههای قبیله دیگر مواجه میشوند، بسیار هوشیار و عصبی میشوند. اما بسیاری از حیوانات دیگر نیز هنگام مواجهه با گونههایی از قبیلههای مختلف، مانند گرگ و شیر، احتیاط نشان میدهند. در نتیجه، قبایل این حیوانات اغلب ادعا می کنند و از قلمرو خود در برابر یکدیگر دفاع می کنند. بنابراین، میتوان با اطمینان گفت که بیگانههراسی، بهعنوان یک امر جهانی رفتاری، خیلی زود به وجود آمد. با این حال، این بدان معنا نیست که بیگانه هراسی منطقی است یا هنوز سازگار است.
تاثیر زمان بر بیگانه هراسی
زمان در زمینه طبیعی بودن بیگانه هراسی در مقابل نژادپرستی بسیار اثرگذار است. اما نکته مهم این است چیزی که ممکن است زمانی موثر باشد، اکنون می تواند بسیار مشکل ساز یا حتی مخرب باشد. به طور مثال، با توجه به اینکه جوامع چالشی ما حالا بسیار متنوع هستند، شایدبپرسیم که آیا هنوز منطقی است که مردم را به صورت غریبی بر اساس ویژگی های قبیله ای مانند مذاهب قضاوت کنیم؟ علاوه بر این، از آنجایی که جوامع پیچیده ما اکنون از افراد با رنگهای مختلف تشکیل شدهاند، منطقی نیست که مردم را بهعنوان «نژاد» متفاوت بر اساس این ویژگی سطحی قضاوت کنیم. و در نهایت، درگیر شدن در مناقشات ارضی در حالی که توانایی های هسته ای و سایر روش های کشتار جمعی داریم، بی معنی است.
چرا بیگانه هراسی و نژادپرستی رایج هستند؟
اگر بیگانههراسی و عبارات متعدد آن مانند نژادپرستی دیگر معنی ندارد، پس چرا هنوز اینقدر رایج است؟ در روانشناسی، پارادایم گروهی حداقلی می گوییم (دیهل، 1990). نشان می دهد فرقی نمی کند که بر چه اساسی تمایزات طبقه بندی شده ایجاد می شود. ایجاد دسته بندی از افراد منجر به طرفداری درون گروهی و انحراف برون گروهی می شود. یعنی هر گونه تمایز مقوله ای کفایت می کند. طبیعی بودن بیگانه هراسی در مقابل نژادپرستی رایج بودن را نشان می دهد.
برای مثال، اگر من جلوی یکی از کلاسهایم بایستم و افراد را بر اساس هر ویژگی مزخرفی تقسیم کنم، مثلاً افرادی که کولهپشتی دارند در مقابل افرادی که نوع دیگری از کیف دارند. بلافاصله پس از این جداسازی به دو گروه، دانشآموزان شروع به احساس احساسات مطلوب نسبت به درون گروه خود و دوسوگرایی و خستگی بیشتری نسبت به گروه برونگروهی خواهند کرد. این یک گرایش فوقالعاده قدرتمند انسان است که جهانی است، به این معنی که شما آن را در بین انسانهای سراسر جهان میبینید.
نژاد و دسته بندی ها
تمایزات مقولهای که بیگانههراسی بر آنها استوار است، از نظر اجتماعی ساخته میشوند. آنها توسط ما ساخته شده اند و در طول تاریخ تغییر کرده اند. نژاد و نژادپرستی در بیشتر تاریخ بشریت وجود نداشت. رومیان و مصریان فرمانروایی با هر رنگ پوست داشتند. نژاد به عنوان تمایز مقوله ای که امروزه می دانیم هنوز وجود نداشته است.
به همین ترتیب، داشتن کک و مک یا قد بلند از ویژگی های انسان است که در حال حاضر به عنوان تمایز طبقه بندی استفاده نمی شود. با این حال، لحظه ای که به طور سیستماتیک این تمایزات خودسرانه را برجسته کنیم، مردم بر اساس آنها شروع به بیگانه هراسی خواهند کرد. انگ افراد دارای کک و مک به متفاوت منجر به مدل مشکل نژادپرستی نسبت به گروه افراد می شود. صرفاً دستهبندی افراد در دستههای اجتماعی، ناگزیر نوعی بیگانههراسی ایجاد میکند.
اهداف بیگانه هراسی
طبیعی بودن بیگانه هراسی در مقابل نژادپرستی اهداف مختلف آن ها را نشان می دهد. اهداف بیگانه هراسی خودسرانه و روان هستند. آنها می توانند هر لحظه تغییر کنند. ما می توانیم آن را با رویدادهای ژئوپلیتیک مشاهده کنیم. زمانی که مسلمانان در جریان جنگ جورج بوش با تروریسم بارها و بارها به عنوان دیگری معرفی شدند، انگ زدن مسلمانان در سطح جهانی افزایش یافت. هنگامی که نژادپرستی علیه یهودیان در آلمان نازی پس از طبقه بندی سیستماتیک یهودیان به عنوان «دیگری» افزایش یافت، تأثیر مشابهی مشاهده شد. جوامعی که برای صدها یا حتی هزاران سال هماهنگ بوده اند، ناگهان با تمرکز بر مقوله های اجتماعی (ساخته شده) و به تصویر کشیدن آنها متفاوت از یکدیگر، می توانند به شدت دچار دودستگی شوند.
قدرتهای استعماری اروپایی در استفاده از این گرایش انسانی کارآمد بودند. مالزی را به عنوان مثال در نظر بگیرید. بریتانیاییها گروههای قومی مالایی، چینی و هندی را با تعیین نقشهای مختلف اجتماعی در برابر یکدیگر قرار میدهند تا بر اساس تمایزات قومیتی مانند مذهب، رنگ پوست و ایده بدنام نژاد، نسبت به یکدیگر تفرقه و بیگانههراسی شوند. ما می توانیم تبعیض شدید بین گروهی را در مالزی مشاهده کنیم. جوامعی که بر اساس خطوط قومی ناشی از استعمار تقسیم شد.
بیگانه هراسی و استفاده توسط حاکمان سیاسی
طبیعی بودن بیگانه هراسی در مقابل نژادپرستی یک نکته مهم دیگر را در زمینه سیاست به ما نشان می دهد. این ما را به این می رساند که چرا بیگانه هراسی اغلب توسط حاکمان سیاسی مورد استفاده و سوء استفاده قرار می گیرد. پاسخ ساده است: بیگانه هراسی یکی از کارآمدترین ابزارها برای ایجاد اختلاف بین مردم است. قدرت های استعماری از همان ابتدا این را می دانستند. با جدا کردن افراد بر اساس ویژگیهای سطحی مانند رنگ پوست و سپس نسبت دادن ویژگیهایی به این ویژگیها (مثل متمدن بودن در مقابل بربر بودن یا باهوش بودن در مقابل عقبماندگی)، افراد شروع به این باور کردند که بر اساس این ویژگیها با یکدیگر متفاوت هستند. بیگانه هراسی مزایای متعددی برای صاحبان قدرت داشت:
- بیگانههراسی تضمین میکرد که مردم مستعمرهها از هم جدا میمانند. دست به دست هم نمیدهند تا علیه نخبگانی قیام کنند که میخواهند آنها را برای منافعشان سرکوب کنند. از نظر تاریخی، نخبگان سیاسی اغلب خود را غنی می کردند در حالی که مردم جوامع آنها زندگی نسبتاً فقیرانه ای داشتند.
- بیگانه هراسی سرزنش را منحرف می کند. نخبگان سیاسی با سرزنش افراد از مذهب، نژاد یا رنگ پوست متفاوت برای مشکلات خود، می توانند شما را به این فکر بیاندازند که موقعیت های بد به دلیل سوء مدیریت دولت نیست، بلکه به دلیل افرادی است که به عنوان افراد متفاوت طبقه بندی می شوند.
- در نهایت، بیگانه هراسی به نفع استثمار است. برای بازگشت به ریشههای نژادپرستی، زمانی که استعمارگران قرنها پیش افراد غیر سفیدپوست و غیراروپایی را متفاوت و غالباً زیربشری به تصویر میکشیدند، توجیه ذهنی برای سرکوب و استثمار جهان غیر اروپایی را ایجاد کردند. زیرا به سادگی میتوان فکر کرد که طبیعی بود که بر افرادی حکومت کنند که نمی توانند بر خود حکومت کنند.
سخن آخر
در این مقاله از وب سایت مشاوره ما به بررسی طبیعی بودن بیگانه هراسی در مقابل نژادپرستی پرداختیم. به طور خلاصه، برای ریشه کن کردن نژادپرستی، ما باید آگاه باشیم که اجداد ما مفهوم نژاد را به دلایل خودشکوفایی اختراع کردند که ریشه در فرضیات غیر علمی داشت. آموزش خودمان با درک تاریخچه ابداع طبقه بندی های اجتماعی خودسرانه که منجر به طرد بیگانه هراسی از دیگران می شود، ممکن است اولین گام به سوی جهانی باشد که به جای سلسله مراتب اجتماعی ریشه در برابری گرایی دارد.